باسمه تعالی
شراره های گل
زن حجّت ها را شنید و با چشم خود عصای اژدهائین موسی را شاهد بود. با استقامتی آهنین رب النّوع فرعون بزرگ را در درون خود شکست. اکنون خدای کاذبش بر سریر فولادین خود با تاج طلائیش خرد شده و شکوه خدای یگانۀ موسی در عرصۀ وجودش گام نهاده. دیگر «اَنا رَبُّکُمُ الاَعلی» از حلقوم اژدهای تفرعن برای او مفهومی نداشت. حتی اگر تنور داغ مسین و چهار میخ شکنجه به او دهن کجی کند.
:: موضوعات مرتبط:
مقالات ،
داستان شراره های گل،
،
:: برچسبها:
داستان شراره های گل,